loading...
D@rknight
neda بازدید : 191 جمعه 04 اردیبهشت 1394 نظرات (2)

 

تملک خدا یعنی دیدن او

 

 

 

ناتائیل با تو از انتظار سخن خواهم گفت...

من دشت را به هنگام تابستان دیده ام که انتظار می کشید،

انتظار اندکی باران....

ناتانائیل،ای کاش هیچ انتظاری در وجودت

حتی رنگ هوس هم به خود نگیرد...

بلکه تنها آماد گی برای پذیرش باشد.

منتظر هر آنچه به سویت می آید باش

و جز آنچه به سویت می آید را آرزو مکن.

جز آنچه داری آرزو مکن.

بدان که در لحظه لحظه می توانی خدا را به تمامی در درون خود داشته باشی.

کاش آرزویت از سر عشق باشد و تصاحب عاشقانه.

زیرا آرزویی نا کارآمد به چه کار می آید؟

عجبا! ناتانائیل ، تو خدا را در تملک داری و خود از آن بی خبر بوده ای!

"تملک خدا یعنی دیدن او ، اما کسی به او نمی نگرد..."

ندیده ای ، چون او را در پیش خود به گونه ای دیگر مجسم می کردی!

ناتانائیل تنها خداست که نمی توان در انتظارش بود.

در انتظار خدا بودن ،یعنی در نیافتن اینکه او را هم اکنون در وجود خود داری.

تمایزی میان خدا و خوشبختی قائل مشو...

و همه خوشبختی خود را در همین دم قرار ده....

در کوتاه ترین لحظه های زندگی،

توانسته ام هر آنچه را دارم در وجود خود حس کنم.

من همواره تمام دارایی های زندگی ام را در اختیار داشته ام.

به شامگاه چنان بنگر که گویی روز بایستی در آن بمیرد.

و به بامداد پگاه چنان بنگر که گویی همه چیز از نو زاده می شود.

نگرش تو باید در هر لحظه نو شود...

خردمند کسی است که از هر چیزی به شگفت در آید..!.

سر چشمه ی تمام دردسرهای تو،ای ناتانائیل،گوناگونی چیزهایی است که داری.

حتی نمی دانی از میان آن ها کدام را بیش تر دوست داری!

و این را در نمی یابی که یگانه دارایی آدمی زندگی است...

حتی کوتاه ترین لحظه ی زندگی نیز از مرگ زورآور تر است و آن را انکار می کند.

مرگ چیزی نیست جز رخصتی برای زند گی های دیگر...

برای اینکه همه چیز پیوسته نو شود

ناتانائیل، در پی آن مباش که در آینده گذشته را بازیابی...

تازگی بی مانند هر لحظه را دریاب و شادمانی هایت را تدارک مبین...

چگونه پی نبرده ای که هر سعادتی زاییده ی تصادف است و در هر لحظه هم چون گدایی بر سر ظاهرمی شود...

بدا به حالت اگر بگویی که خوشبختی ات مرده است، چون تو آن را "بدین سان" در رؤیاهایت ندیده بودی.رؤیای فردا مایه ی شادی است ،اما شادی فردا چیز دیگری است ؛و خوشبختانه هیچ چیز به رؤیایی که از آن در سر می پروردیم مانند نیست،چون هر چیزی ارزشی "دیگر"دارد....

 دوست ندارم که به من بگویی: بیا ،این شادی را برایت تدارک دیده ام؛من تنها شادی های تصادفی را دوست می دارم، و آن هایی را که با بانگ من ازدل سنگ بیرون می جهند.

ناتانائیل ، به تو خواهم آموخت که زیبا ترین هیجان های شاعرانه ، هیجان هایی است که از هزار و یک دلیل وجود خداوند به آدمی دست می دهد...

برخی احساس عشق به خدا را دلیل وجود "او" می دانند...

از همین روست که من هر چه را دوست داشته ام خدا نامیده ام ، و از همین روست که خواسته ام همه چیز را دوست بدارم.
هر جا که نمی توانی بگویی : چه بهتر؛ بگو: عیبی ندارد... در این گفته نویدی بزرگ برای خوشبختی نهفته است... برخی لحظه های سعادت را هدیه ی خداوند می دانند ، و برخی دیگر آن را هدیه ی چه کس دیگری؟...

ناتانائیل ، خدا را از خوشبختی ات جدا مدان...

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ِDarknight در تاریخ 1394/02/06 و 0:48 دقیقه ارسال شده است

عالی بوود مثل همیشه...
شکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط rahgozar در تاریخ 1394/02/05 و 22:39 دقیقه ارسال شده است

che ziba...pasandidamشکلکشکلکشکلکشکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 175
  • کل نظرات : 447
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 217
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 2,542
  • بازدید کلی : 64,516